عاشورا در روستای چشام
بیتردید شور حسینی و زنده نگهداشتن قیام جاودانه امام حسین، مقدمه شعور حسینی و درک مفهوم قیام و فلسفه رستاخیر عظیم عاشورا است. مراسم بزرگداشت قیام امام حسین در روز عاشورا در روستای چشام یکی از کمنظیرترین برنامههای سطح شهرستان سبزوار است. این مراسم از ساعات ابتدایی روز عاشورا در روستا شروع میشود و تا آخر وقت همان روز ادامه دارد.
در صبح روز عاشورا ابتدا هیئتهای مذهبی روستا؛ هیئت جوانان علی اکبری و هیئت ابوالفضلی به همراه دسته زنجیرزنی و نوحهخوانی و هیئت سنگزنی به استقبال هیئتهای روستاهای اطراف میروند. هیئتهای مذهبی روستای بروغن و شهرآباد که همجوار با روستای چشاماند در صبح روز عاشورا به همراه اهالی روستای خود برای شرکت در مراسم عاشورا به روستای چشام میآیند و در استقبالی گرم و فضایی صمیمی و دوستانه به محل برگزاری مراسم میآیند. هیئتهای روستاهای همجوار پیش از ورود به محل مراسم در پرسش و پاسخی که در قالب اشعار مذهبی ارائه میشود اجازه ورود میگیرند و پس از آن با نوحه خوانی و مرثیه سرایی به تجمع عاشورایی بزرگ روستای چشام میپیوندند. پس از پیوستن دیگر هیئتها به جمع عزاداران روستا، مدت زمانی به نوحهسرایی و مداحی در رثای سالار شهیدان و یاران وفادار آن حضرت میپردازند و پس از آن مراسم تعزیهخوانی روز عاشورا ـ که اصلی ترین برنامه روز عاشورا است ـ آغاز میشود. این مراسم با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و عرض خیر مقدم و خوشآمد گویی نماینده هیئات مذهبی روستا آغاز میشود و پس از ورود کاروان امام حسین به کربلا نمایش آیینی تعزیه به منظور زنده نگهداشتن قیام جاودانه ابا عبدالله و آشنایی مردم با وقایع تاریخی قیام امام حسین، با نظمی خاص اجرا میشود.
با فرا رسیدن اذان ظهر، یکی از جوانان روستا با صدایی خوش و دلنشین اذان میگوید و عزاداران در صفوفی منظم و به هم فشرده نماز ظهر و عصر را که یادآور آخرین نماز امام حسین(ع) در روز عاشورا است به جماعت اقامه میکنند.
پس از اقامهی نماز مجلس تعزیهخوانی ادامه مییابد و در حین اجرای مراسم تعزیه مردان و زنان در دستههای منظم به گونهای که نظم مجلس به هم نخورد برای صرف نهار به هیئت حضرت ابوالفضل و حسینیه روستا میروند.
با فرا رسیدن عصر عاشورا و شهادت امام حسین مراسم تعزیه پایان میپذیرد. پس از اتمام مراسم مردم و هیئات مذهبی روستا ضمن تشکر از تمامی شرکتکنندگان در مراسم با آنها خداحافظی میکنند و برای زیارت اهل قبور و شهیدان به سمت گلزار شهدای روستا به راه میافتند و پس از زیارت اهل قبور و امامزاده سید ناصر مراسم روز عاشورا پایان مییابد.
با هدف ریشهکنی بیسوادی در عرصهی مهمی، همچون قرآن و قرآن آموزی، بانوان روستای چشام در طرحی بسیار پسندیده، ابتکار عمل را به دست گرفتهاند و با شرکت در مراسم هر روزهی تلاوت قرآن در منزل یکی از بانوان گرامی و خیرخواه روستا، درصدد هستند تا بتوانند در این زمینه به شکوفایی برسند و از مسئولان محترم اداره ارشاد و سازمان تبلیغات اسلامی شهرستان سبزوار خواستار مربی آموزش دهنده ی مجربی هستند تا برای آموزش بهتر و موثرتر قرآن برای آنان انجام وظیفه نماید.
تعدادی عکس از این مراسم:
ارسالی از حسین چشمی
چشام (تیشون)
یکی از معتبرترین روستاهای منطقه است از شرق به بروغن و از غرب با خسروآباد همسایه است. در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور به صورت «چِشُم» آمده است و گاه به همین صورت خوانده یا نوشته میشود.
ابنیه قدیمی در این روستا بسیار است و عمدهی آنها عبارتند از: مسجد جامع چشام که تک ایوانی و مربوط به عصر صفوی است. مصلای چشام و خرابهی مقبرهی خواجه خضر و بقعه امامزاده سیدناصر که نمای داخلی آن بدون دستکاری و کتیبهای از آن باقی مانده است.
خرابههای فاریاب و کِلِروون در شمال این روستا با آثار کشف شده مربوط به دوره ساسانی، پارتی، سلوکی و حتی هخامنشی قرار دارد. (قراخانی بهار، حسن، آثار باستانی و ...، ص 47).
مسجد جامع چشام:
خواجه علی شمس الدین ششمین امیر سربداری که از صاحب منصبان بانفوذ و دارای قدرتی معنوی و روحانی بود از اهالی چشام بوده است. وی قوانین و احکام شرعی را استوار ساخت و بر مخالفین و سرکشان فائق آمد و چنان قدرت گرفت که طغاتیمور برای ولی هدیه فرستاد. وی بر اثر خِسَّـتی که داشت و به خاطر سختگیری بر مأمور مالیاتی خود (پهلوان حیدر قصاب) و به خاطر دشنامی که به وی داد، به دست او کشته شد.(اوایل 753) جِشُم: دِهِ قدیم، در بعضی از نسخهها به صورت جِشام نیز آمده است. یاقوت مینویسد:« از دیههای بیهق، از ولایات نیشابور در خراسان است.»(یاقوت، معجمالبلدان، ذیل کلمه جِِشُم) از جغرافینویسان قبل از یاقوت، ابنفُندق، آن را قصّبهی ربع کاه، دانسته و از جملهی مراکزی میداند که از دیر زمان نماز جمعه با خطبههایش در آن برقرار بوده است. (ابنفُندق، تاریخ بیهق، صص 38 و 227) از نویسندگان بعد از یاقوت، حافظ ابرو آن را به صورت جِشُم و از دیههای بلوک کاه معرفی میکند. (حافظ ابرو، جغرافیای تاریخی خراسان، ص 51) خرابههای فاریاب و کِلِروون: در شمال چشام و حاشیهی غربی شهرآباد، دو منطقه پیوسته باستانی قرار دارد که قدیمیترین آثار سفالی این منطقه به دورههای پارت و ساسانی مربوط میشود و از زمانهای متأخّر، بقایای خشتی و چینهای در کِلِروون دیده میشود. امام زاده سیدناصربن محمد:
در روستای چشام، شبیه به مصلای قدیم سبزوار و مربوط به دورهی سربداران میباشد.
به نقل از: کتاب فرهنگ اماکن و جغرافیای تاریخی بیهق سبزوار، نوشته: محمد محمدی(سعید).
قلعه تاریخی حنطاباد (از اصل حنطهآباد = گندمآباد)
این قلعه در 3 کیلومتری روستای چشام قرار گرفته است. که در سالهای نه چندان دور افراد زیادی در آن زندگی میکردهاند.
موقعیت جغرافیایی:
در جنوب غربی روستای چشام و حد فاصل روستاهای چشام و خسروآباد است که مساحت آن در حدود 12000 هزار متر، از جنوب به کویر ، از غرب به خسروآباد و از شرق به روستای چشام منتهی میشود.
ویژگیهای این قلعه کهن:
ـ 4 برج بزرگ برای دیدبانی که در 4 طرف قلعه، این برجها قرار گرفتهاند و هم اکنون یکی از این برجها پابرجاست و سالم است.
ـ ورودی این قلعه درب بزرگی قرار داشت که هنگام غروب خورشید این درب بسته میشد و به ندرت کسی اجازه ورود و خروج داشت، مگر کسی که میهمان بود و از جایی دیگر بدان جا میرسید.
ـ 2 عدد تخته سنگ بزرگ که در ورودی قلعه ـ در دو کنار درب ورودی ـ قرار داشت. البته این دو تخته سنگ چند سال پیش توسط افراد ناشناس ناپدید شد.
ـ در داخل این قلعه باغی بزرگ قرار داشت که رئیس قلعه در آن زندگی میکرد.
ـ آب قناتی که در این قلعه وجود داشت باعث شد که اکثر اهالی آن را که دهقانان و کشاورزان تشکیل میدادند از نعمت آب بهره برده و در اطراف قلعه به کشاورزی بپردازند.
هم اکنون نیز آثاری از این قلعه کهن پا برجاست، ولی آب قنات آن خشک شده و بر روی آن یک چاه عمیق آب، حفر شده که برخی از افراد روستا در این قلعه به کشاورزی میپردازند ولی سکونتشان در چشام است.
امکانات این قلعه:
یک باب دامداری، یک باغ بزرگ تقریبا مخروبه، یک عدد استخر آب و یک عدد استخر پرورش ماهی است.
محصولاتی که توسط کشاورزان در این قلعه کشت میشود، عبارتند از:
پنبه، جو، گندم، زیره، چغندرقند، هندوانه، خربزه، شلغم، علوفهدام، دانههای روغنی نظیر: آفتابگردان، گلزا و ...
گردآورنده: حسین چشمی
بازی گویپلیسی
برای این بازی باید توپ و چوب مخصوص بازی تدارک دیده شود و همچنین میدان بازی که اندازهی آن با خط مشخص شده است.
در ابتدا افراد برای بازی به 2 تیم، 5 یا 7 نفره تقسیم میشوند. بعد از قرعهکشی که مشخص میشود چه تیمی باید بازی را شروع کند، تیم شروع کنندهی بازی به پشت میدان که محل شروع بازی است میرود و برای شروع بازی آماده میشود. افراد تیم دیگر باید در داخل میدان بازی پخش شوند و در جای مشخص شده بایستند.
شروع بازی:
هر کدام از افراد تیم شروع کنندهی بازی که به اصطلاح به آنها تیم بالا گفته میشود، به ترتیب و به نوبت زنندهی 3 ضربه با چوب به توپ میباشند که باید توپ به بالا یا به سمت جلو هدایت شود. در ضمن توپ آنها نباید در پشت سر بازیکن ضربهزن فرود بیاید یا از خطوط مشخص شده بگذرد. اگر این گونه شود امتیازی به تیم ضربهزن تعلق نمیگیرد. بعد از اتمام ضربات(3 عدد توپ) بازیکن به جایگاه مخصوص که سرپلیس نام دارد میرود و منتظر میماند تا همتیمی او هم سه ضربه یا سه توپ خود را بزند. بازیکنی که سرپلیس ایستاده با بهترین ضربهی هم تیمی خود، باید به سرعت تمام خود را به انتهای مسیر مشخص شده که تَهِ پلیس نام دارد، برساند. اگر توانست با همان توپ برگردد، که برمیگردد، ولی اگر نتوانست آنجا میماند تا همبازی او ضربهی دیگر خود را به توپ بزند تا او بتواند برگردد. در این میان افراد داخل میدان یا تیم پایین باید توپ را گرفته و به فرد یا افراد در حال طی کردن مسیر مورد نظر بزنند.(این افراد پلیس نام دارند) اگر توپ به آنها برخورد کرد که تیم بالا سوخته و باید جای خود را با تیم پایین عوض کند ولی اگر به فرد یا افراد پلیس برخورد نکرد و توانستند با موفقیت مسیر را طی کنند دوباره بعد از دیگر افراد تیم، دارای توپ هستند و بدین صورت بازی ادامه مییابد.
شایان ذکر است که تیم پایین یا افراد داخل میدان وظیفه دارند که توپ را به دست بازیکن ضربهزن برسانند، چون افراد تیم بالا حق ورود به داخل زمین را ندارند.
گردآورنده: حسن چشمی(خالسر)
وجه تسمیه روستای چشام
در وجه تسمیه چشام نیز که به لهجهی چشوم میخوانند، میگویند در مقایسه با شام یعنی «چوشام» نام گرفته است.
یعنی چوشام(مانند شام) در زمان اومیه پس از دعوت یکی از والیان اموی که در این منطقه زندگی میکرده به شام ایشان اظهار میدارند که اینجا هم در زیبایی همچون شام است.
موقعیت جغرافیای طبیعی روستا:
روستای چشام در بخش داورزن 10-36 و 02-57 به ارتفاع 845 متر از سطح دریا و در منطقه ی دشت داورزن واقع شده است.
موقعیت فعلی روستا:
خراسان رضوی-شهرستان سبزوار-بخش داورزن- روستای چشام.
پیشینه تاریخی روستای چشام:
روستای چشام که اهالی سبزوار به آن چِشُم میگویند در65 کیلومتری جنوب غربی سبزوار واقع شده است.این روستا از توابع بخش داورزن سبزوار میباشد.روستای چشام دارای بافت تاریخی ارزشمند و قابل ملاحظه ای همچون دیگر روستاهای سبزوار میباشد که با وجود پیشرفت معماری امروزی باز هم بافت قدیمی خود را حفظ نموده است.چشام دارای چندین بنای ارزشمند تاریخی که از جمله میتوان مسجد جامع،امامزاده سید ناصر بن محمد،خانه کاظم چشامی،حمام،حسینیه و... را نام برد.
تهیه کننده: علیرضا چشمی(دانشجوی معماری)
تاریخچه تعزیه در روستای چشام:
تعزیه در سال 1270 هجری شمسی توسط مرحوم مُلّا غلام از روستای بُتنام یا دبینوم (به گفته سبزوار امروز روستای ایزی) - در غرب شهرستان سبزوار - وارد روستا میشود. بدین صورت که ایشان(مرحوم مُلّا غلام) تعداد 90 سکّه نقره فتحعلی شاهی برای نسخههای تعزیه پرداخت میکند و مدت یک هفته در آن روستا(روستای بُتنام) میماند تا تمام نسخهها را از روی نسخههای اصلی بنویسد وآنها را به روستا میآورد.
در ادامهی معرفی بزرگان چشام؛ در این بسته به معرفی بزرگان تعزیه روسنای چشام (به سبک قدیم و سنتی) میپردازیم:
1) مرحوم آقا سیدحسین(پدر آقمیرزا آقا) که در نقش سید و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) به ایفای نقش میپرداختند.
2) مرحوم آقا سید نصرالله(پدربزرگ مادری بنده حقیر) - برادر آقا سیدحسین- در نقش ستمکش روزگار، حضرت زینب(س).
3) مرحوم سیدعلی(پدر آقمیرزا علیاکبر) در نقش سرور جوانان بهشت - شبه پیغمبر- حضرت علی اکبر(ع).
4) مُلّا رجبعلی چشمی(پدر غلام مُلّا) در نقش شمربنذالجوشن.
5) مُلّا محمد حسن(پدر کابوالفضل) در نقش دلاور و علمدار کربلا حضرت عباس(ع) که بعد از ایشان پسرش کربلایی ابوالفضل فریبرزی این نقش را برعهده گرفتند و طبق شنیدهها، بسیار صدای گرمی داشتهاندس.
6) مرحوم مُلّا رمضانعلی(پدر حاج شیخحسن) در نقش مادر حضرت علی اکبر(ع)، اُمّلیلا.
7) مرحوم حاج شیخ حسن چشمی(پیرغلام تعزیهخوانی که سال گذشته فوت نمودند) در نقش حربن ریاحی، حضرت مسلم، وهب و عابس.
8) مرحوم مُلّا محمد علی(پدربزرگ پدری بنده حقیر) در نقش مادر وهب(اُم وهب).
که این چند تن در ایام دهه اول محرمالحرام هر ساله مجلس تعزیه خوانی برپا داشتهاند (تاکنون که به فرزندان و دیگر دوستداران رسیده است) این مراسمات دهه اول به عاشورا میرسیده که روز عاشورا تعزیه طولانیتر بوده(که در بستهی بعدی(چشام نامه3) توضیح کاملی از عاشورای چشام خواهیم داد) و دوستداران و ذاکران در رثای سید و سالار کربلا عزاداری میکردهاند.
منبع خبر: حاج محمدرضا ربانی خواه
چشام نامه 1؛ زندگینامه ملا زینالعابدین
روضهخوان و روحانی درسخواند? روستای چشام در زمان قدیم، مرحوم مُلّا غلام چشمی و پدربزرگ ایشان مُلّا زینالعابدین بودهاند که این دو بزرگوار در روستای چشام سکونت داشتهاند.
مُلّا زینالعابدین شخصی عالم و باتقوا بوده است و یکی از معدود کسانی است که به گفت? خانواده و نزدیکان وی و تأیید اهالی روستا، از جانب خداوند طعام بهشتی برای او فرستاده شده است. همسر ایشان در سال 1200هجری شمسی این واقعه را چنین گزارش داده است:
خانوداه ما به دلیل تهدستی حتی در تأمین غذا مشکلات فراوانی داشت. در یکی از شبهای جمعه که نبود غذا خانوداه را رنج میداد و فرزندانم با گرسنگی دست و پنجه نرم میکردند؛ همسرم، مُلّا زینالعابدین، به جهت دعا برای رفع مشکلات و دور بودن از نگاه سنگین فرزندان و شرمساری از فقر و تهیدستی در مسجد مشغول عبادت بود. زمانی که ایشان در مسجد به عبادت مشغول بود و فرزندانم در گرسنگی به سر میبردند، شخصی در منزل را کوبید و خود را فرستاده مُلّا معرفی کرد. من در را باز کردم و شخصی را جلوی در دیدم که سینی بزرگی روی سرش داشت و در آن سینی هفت ظرف پر از غذا وجود داشت و بلند شدن بخار از روی غذاها نشان میداد که غذاها تازه آماده شده بود. آن شخص ظروف غذا را به من داد و گفت: جناب مُلّا این غذاها را فرستاد تا فرزندان گرسنه نمانند. به بچه ها غذا بده تا با شکم سیر بخوابند. من به اطاعت از سفارش ملا و خوشحال از اینکه فرزندانم گرسنه نمیخوابند به بچهها غذاها دادم و آنها خوابیدند. آخر شب که مُلّا پس از فراغت از عبادت به خانه آمد و دید که بچهها راحت خوابیدهاند، با تعجب پرسید: «بچهها خوابند!!» گفتم بله، غذایی را که شما فرستاده بودید خوردند و خوابیدند. مُلّا زینالعابدین به فکر فرو رفت و پس کمی پرسش و پاسخ میان من و او گفت: این غذاها را من نفرستادهام و آن شخص را نمیشناسم، مسلماً این فرستاده از سوی خدای سبحان بوده است. من به خاطر این وارستگی و مقام بلند شوهرم نزد خداوند و لطف خدای رحمان، دست به دعا برداشتم و از لطف بیکران خدای سبحان شکر گزاری نمودم.
پس از وفات ملا زین العابدین و همسرش، یکی از آن ظروف هفتگانه غذا به یادگار ماند و به برکت وجود همان ظرف عنایات و کارهای کمنظیر دیگری نیز به ثمر نشست که به دو نمونه آن اشاره میکنیم:
نمون? نخست: تا سال 1300هجری شمسی که روستاها و از جمله روستای چشام فاقد پزشک بود و بیشتر زنان به هنگام وضع حمل به دلیل شرایط نامساعد بهداشتی و درمانی فوت میکردند از این ظرف برای سهولت در زایمان و فروکاستن از درد زایمان استفاده میشدهاست. در برخی زایمانها که زمان وضع حمل به طول میانجامید و زن از درد شدید تأخیر زایمان بسیار رنج میبرد، همان ظرف بهشتی را به شکم زن میمالیدند و مقداری آب در آن ظرف میریختند و آن را به زن مینوشانیدند تا به راحتی وضع حمل کند و از این طریق درد زایمان و سختی وضع حمل را بر زنان روستا هموار میکردند.
نمون? دوم: در سالهای کمبارش و خشکسالی که مردم با کمبود مواد غذایی به ویژه گندم روبهرو میشدند و تهیه آرد برای پختن نان بسیار سخت میشد؛ به گونهای که برخی با جمعآوری استخوانهای حیوانات و کوبیدن و آرد کردن آن، خود را از گرسنگی شدید و مرگ حتمی نجات میدادند، این ظرف را که مای? خیر و برکت بود، درون مخزن آرد میگذاشتند و در طول سال هر چه آرد از مخزن برمیداشتند، آرد مخزن به پایان نمیرسید.
(این است پاداش پرهیزگاران و درستکاران).
منبع خبر: جناب آقای حاج محمدرضا ربانی خواه
آیین سنگ زنی روستای چشام در ماه محرم
باز آمدی ای مه که شود خون دل عالم آمد زسما ناله که ای وای محرم
آیین سنگ زنی در ایام محرم از دیرباز در روستای چشام برگزار میشده و از چند صد سال گذشته بصورت آیینی مذهبی، در دهه اول ماه محرم انجام می گیرد .
(ریتم شور سنگ زنی) هیئت سنگ زنی متشکل از 100 عضو فعال است که از شب پنجم ماه محرم تا شب عاشورا هر شب در بین برنامههای هیئتهای مذهبی دیگر روستا همچون هیئت حسن حسین ، هیئت علی اکبری و هیئت ابوالفضلی در رثای مولایمان حسین(ع) به سوگواری میپردازند.
(ریتم سه ضرب سنگ زنی) برگزاری این آیین بدین صورت است که مداح در وسط حلقهی افراد هیئت قرار میگیرد و اعضای هیئت گرداگرد وی میچرخند و با ریتم آهنگی، محزون و خاص در وزن های سه ضرب ، چهار ضرب و شور، سنگهای خود را بصورت متحدالشکل به هم میکوبند که این آیین در چند سال گذشته بسیار در بین جوانان و نوجوانان روستا مورد توجه قرار گرفته و بسیاری در این نوع سوگواری شرکت میکنند. مداح پیشکسوت این آیین مذهبی که پیر غلامی بسیار مهربان و دوست داشتنی بود زندهیاد جناب آقای مُلّا علی اکبر چشمی نام داشت که چند سال پیش به درگاه رحمت ایزدی پیوست و با صدای محزون خود این عزاداران را از عشق حسینی سیراب میکرد ./
با درگذشت این مرد عالیقدر و رئوف فرزندانشان عهده دار این وظیفه گشتند و تاکنون نیز آنرا حفظ کردهاند و با شوق و علاقهای زاید الوصف و تمام نشدنی آنرا به انجام میرسانند.
در حال حاضر محمد رضا چشمی نوهی مرحوم مُلّا علی اکبر چشمی عهده دار این وظیفه خطیر است.
که در این رابطه میگوید : بعد از پاره ای توضیحات و معرفی خود ... این شیوهی آیینی مذهبی از سالهای دور و نسل به نسل به بنده حقیر رسیده و این حقیر تا جایی که بتوانم تلاش خواهم نمود تا هر چه بهتر بتوانم در رثای شهیدان گلگون کفن دشت کرببلا و سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به عنوان مداح هیئت به ایفای نقش بپردازم. ناگفته نماند این هیئت تاکنون مکانی برای اعضای هیئت جهت گردهمایی و حضور بهتر در حسنیه روستا نداشته که در حال حاضر فرزندان مرحوم ملا علی اکبر چشمی در صدد هستند تا بتوانند جایی را برای هیئت خود دست و پا نمایند و هیئتی مستقل و هدفمند گردند. السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
نام: علیرضا نام خانوادگی: چشمی
نام پدر: حسن تاریخ تولد:1377
محل تولدتون کجا بوده: شهرستان سبزوار روستای چشام
چه رشته ورزشی دوست دارین: آمادگی جسمانی
در چه مسابقاتی شرکت کرده اید و چه مقام هایی کسب نمودهاید؟
در سال 87 در مسابقات استانی در شهرستان قوچان توانستم 3 مدال طلا کسب کنم و نیز در این مسابقات قهرمان قهرمانان شدم.در همین سال برای مسابقات کشوی اعزام شدم به استان زنجان ولی متاسفانه چون اولین حضورم در مسابقات کشوری بود و با جو مسابقات آشنا نبودم ، چهارم شدم و نتوانستم مدالی کسب نماییم.
در سال 88 دوباره از منطقه به مسابقات استانی راه پیدا کردم و به شهرستان فریمان محل برگزاری این مسابقات رفتم و مقام سوم تیمی و دوم ایستگاهی و دوم انفرادی را کسب نمودم.
در سال 89 برای شرکت در مسابقات کشوری که در رامسر برگزار میشد اعزام شدم که در این مسابقات در دو استقامت مقام دوم کشوری را به دست آوردم.
مجموع مدالهاتون تاکنون چند تا بوده؟ 3طلا، 1 نقره و 2 برنز
از اینکه در روستا متولد شدید، پشیمان نیستید؟ نه اتفاقا خیلی هم خوشحالم چون که قهرمانان خاکی و مردم دوست همه از از همین روستاهای دارای امکانات کم و با زحمت زیاد ستاره شده اند.
چرا به ورزش علاقمند شدید. دلایل خود را ذکر کنید؟ وقتی می دیدم بچه ها با مینیبوس به خوابگاه و بعد به تمرین میروند کنجکاو شدم تاببینم که تمرین آنها چطوری است. بعد که رفتم دیدم بچه ها با تلاش بسیار تمرین میکنند، من هم به ورزش علاقمند شدم و در رشته آمادگی جسمانی تمرینات خود را بطور جدی و با پشتکار از کلاس پنجم تقریبا سال 85 شروع کردم و تاکنون نیز با عنایت پروردگار به این موفقیتها نائل آمده ام.
دلایل موفقیت تون چی بوده؟ اول توکل خدا بعد هم پدر و مادر و معلمان و مربیان گرانقدر.
نقش خانواده در این موفقیت چقدر بود؟خیلی زیاد . مثلا وقتی می دیدند که من خسته شدم و گاهی از رقابت با رقیبانم ناامید میشدم، خانواده با تلفن من را امیدوار میکردند تا تلاش کنم و بتوانم بر رقیبانم پیروز گردم.
برای آینده ورزشی خود چه برنامه ای دارید؟ دوست دارم در آینده ورزشکار جهانی شوم و برای کشورم و جامعه خودم و همین طور روستام افتخارات زیادی کسب کنم.
آرزوتون چیه؟ این که بتونم با موفقیت هام گوشه ای از زحمان پدر و مادرم و که برام زحمات زیادی میکشن جبران کنم اگه لیاقت شو داشته باشم.
خواستت از مسئولین چیه؟ اول اینکه مسئولین روستا به فکر روستا بیفتند و دست به کار بشن و مانع پیشرفت روستا نشن و دوم اینه که چون روستای ما در منطقه داورزن جزء سومین روستای پرجمعیت محسوب می شه مسئولین ورزشی توجه ویژه ای داشته باشند و یه سالن ورزشی چند منظوره برامون درست کنند تا جوونای روستا که خیلی هم زیادن بتونن اوقات فراغت خودشونو سالم و موفق سپری کنند(اگرچه که استادیوم روستا هم حدود 10 ساله ناتموم رها شده) ولی امیدوارم از همین جا مسئولین حرفامو بخونن تا بیشتر از این روستام و جوونای روستام عقب نیفتیم. ان شاءالله
و آخرین سوال. علی آقا چه پیامی به دوستان هم سن و سال خودت داری؟ این که همواره به خدا توکل کنند و هیچوقت از خدا ناامید نشن و در هر راهی که قدم میزارن اول با فکر خوب اون راه و بشناسن و تا لحظه آخر تلاش کنند و در کنار ورزش به پدر و مادر خودشون هم کمک کنند.
در چه خانواده ای بزرگ شدید؟ من در خانواده ای متوسط متولد شدم و رشد پیدا نمودم.
شغل پدر و مادرتون؟ پدرم کارگره و مادرم هم خونهدار.
الان چیکار میکنی؟ من کلاس دوم راهمنایی هستم و در مدرسه راهنمایی شهدای چشام مشغول تحصیلم و شاگرد ممتازم.
موفقیتان چه بوده است؟ من خودم را موفق نمی دانم این مردم روستا هستند که به من لطف دارند و مرا مورد ستایش و عنایت خود قرار می دهند. من در مسابقات ورزشی چند قهرمانی کسب نموده ام.