سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و این معنى به لفظى دیگر از آن حضرت روایت شده است که : ] دل بیخرد در دهان اوست و زبان خردمند در دل او [ و معنى هر دو یکى است . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وب سایت
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

مهمانان امروز :11
مهمانان دیروز :30
کل مهمانان :285525
تعداد کل یاداشته ها : 212
103/9/2
3:37 ع
امکانات وب سایت

چت آنلاین



نیت کنید و اشاره فرمایید


دریافت کد ساعت

..
مشخصات مدیر وب سایت
 
مهدی ربانی خواه[35]
چشام، روستایی است ایستاده بر کرانه کویر سبزوار از توابع بخش داورزن و یکی از چهار روستای بزرگ این بخش دیرینه. با پیشینه‏ای از فرهنگ، ادب و دانش؛ و آمیزه ای از دانایی، دینداری و دردمندی؛ مردمی خونگرم و بافرهنگ و محیطی مصفا و سرسبز. وجود رشته قناتها و باغهای میوه و کشتزارهای سرسبز، کویر را از صورت جغرافیای آن زدوده و ترنم زندگی و شور و سرزندگی را برای مردم به ارمغان آورده است. باشد که پاسش داریم و تداومش بخشیم.

طرح در دست اجرا - کلیک کنین
لوگوی دوستان
 

مقدمه

جشن سال نو ایرانیان تداومی چند هزار ساله داشته و سرتاسر حیات پرمخاطره‌ی ایران را طی نموده است. به باور ما، در واقع تبلوری است از ایده‌ی سیاسی ایرانی؛ همان ایده­ای که توانسته است در طول سه هزاره با قدرتی شگفت­انگیز یک پیوستگی فرهنگی را در حوزه‌ی تمدن ایرانی حفظ کند. همان ایده­ای که فرهنگ­های بی‌شماری را درون خود جذب کرده و تألیف­هایی تحسین­برانگیز در زمینه­های دینی، سیاسی و اجتماعی ارائه کرده است  .

 

ایرانیان باستان، بر پایه‌ی آموزش‌های دینی، بر این اندیشه بودند که شادی از جلوه‌های نیک اهورایی و همساز با زندگی‌ست. با این نگرش، پیوسته بر آن بودند تا در هر مناسبتی اندوه و سوگواری را از خود دور سازند.

جشن نوروز از برجسته‌ترین و با شکوه‌ترین یادگاری‌های ایرانیان است که سال‌های زیادی را پشت سر گذاشته است و یکی از جشن‌های بسیار کهن جهان به شمار می‌رود.

بیشترین ارزش این جشن را می‌توان در آن دانست که با سپری کردن نشیب و فرازهای فراوان، چون کوهی استوار ایستاده و با روح و احساس مردم این سرزمین چنان سرشته شده است که آن‌ها همه ساله در ژرفای دل و جان و روان خود چشم به راه فرا رسیدن آن هستند و از هفته‌ها قبل، با ایمان و علاقه‌ی سرشتی به پیشبازش می‌روند.

بدین گونه هنگامی که گل، گیاه و سبزه جان تازه می‌گیرند و جهانِ زنده، درفش رنگارنگ زندگی را به شادی می‌افزاید، از سوی دیگر فروغ عشق و امید سراسر آفرینش را فرا می‌گیرد و جنبش، تلاش و کوشش در همه جا و همه چیز دیگر بار جان می‌گیرد. سال نو و جشن نوروز در شروع ماه فروردین با شکوهِ تمام آغاز می‌شود.

پیشینه‌ی نوروز

تقویم ایرانی ظاهرا از قدیمی‌ترین اعصار یعنی پیش از زرتشت با هندوان مشترک بوده است. مری بویس در این باره می­نویسد: در ایران عصر کافران(پیش از زرتشت) گاهشماری مذهبی رواج داشت که ظاهرا قدمت آن به روزگار هندوایرانیان می­رسید. از قرار معلوم هندوان و ایرانیان گاهشماری مذهبی مشترکی داشتند که سال آن 360 روز بوده، از دوازده ماه و هر ماه سی روز.

ایرانیان از قدیمی‌ترین ایام، تمدنی کشاورزی داشتند که دو جشن مهم اعتدال بهاری و پاییزی را برگزار می­کردند. جشن اعتدال پاییزی به ایزد میترا تعلق داشت که ابتدا میتراگان و سپس مهرگان خوانده شد و جشن اعتدال بهاری، نوروز. این دو جشن در کنار شش جشن فصلی یا گاهنباران قرار می­گیرند، اما از این جشن های ششگانه جدا شده و و دارای ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگرند که به خصلت ملی آن‌ها مربوط می­شود. رابطه‌ی میان این دو جشن (نوروز و مهرگان) ساختار چرخه‌ی تفکر سیاسی فرجام‌شناسانه‌ی ایرانی را تأیید می­کند. م موله این دو جشن را دارای ارزش سیاسی و دو مرحله‌ی اساطیری استقرار پادشاهی ایران می­داند. نوروز در مرحله نخست قرار می­گیرد. جمشید شهریار آرمانی است که با بر تخت نشستن خود در نوروز، تأسیس‌کننده‌ی ایده‌ی سیاسی ایرانی به شمار می­آید. سقوط جمشید به دست اژی‌دهاک(ضحاک) حاکمیت ایرانی را از میان می­برد، اما در مرحله‌ی دوم ، فریدون در روز مهرگان بار دیگر آن حاکمیت را برقرار می­سازد.

نوروز بنابر شواهد تاریخی جشنی بوده که به عنوان جشن اعتدال بهاری از بین النهرین به ایران نفوذ کرده است. اما این جشن در ایران بنا بر نیازهای اسطوره­شناسی سیاسی ایرانی بازسازی شده است. در این بازسازی نوروز با دو نقطه اساسی در چرخه‌ی اسطوره­ای ایرانی در رابطه­ای تنگاتنگ قرار می­گیرد. نقطه‌ی آفرینش و نقطه‌ی فرجام. عامل این ارتباط رپیثوین(Rapithwin  ) یا سرور آفتاب نیمروز است. رپیثوین نمادی از حالت آرمانی ابتدایی و فرجامین است.   در عین حال عامل پیوند نوروز به فرجام نیز هست.در اسطوره­شناسی مزدایی فرجام یا دست­یابی انسا­ن­ها به حالت جدایی مطلق دو اصل نیکی و بدی در فرایند فرشکرد یا نوسازی و تطهیر جهان صورت می­گیرد که دارای نشانه­های طبیعی و سیاسی است. رپیثوین تبلوری طبیعی از نزدیکی فرجام است زیرا در هر یک از این سه هزاره به تثبیت هر چه طولانی‌تر خورشید(آتش) در نیمروز می­انجامد.

نتیجه آن که نوروز را باید در واقع تمرینی عمومی از روز فرجام دانست. نوروز در مراسم جانبی خود حتی در خارج از حوزه‌ی سیاسی ایده‌ی آفرینش و فرجام را با مناسک عمومی نوسازی و تطهیر به نمایش می­گذارد: سفره­های هفت سین با رقم هفت گویای هفت امشاسپندان مزدایی­اند که خانواده­ها را بر گرد خود آورده و در دوایری متحدالمرکز، مشروعیت نظام خویشاوندی را بر پایه‌ی اطاعت از پایین به بالا و از پیرامون به مرکز تضمین می­کرده­اند. از این رو نوروز را باید جشنی دانست که همواره سیاسی بوده و سیاسی باقی مانده است و دقیقاً به همین دلیل به معنای واقعی کلمه می‌تواند تبلوری از یک جشن ملی باشد.

منشا و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست اما این جشن، قدمتی سه هزار ساله دارد و قدیمی‌ترین آیین ملی در جهان به شمار می‌رود. در برخی از متون کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متون، کیومرث به‌عنوان پایه‌گذار نوروز معرفی شده است.

به روایت شاهنامه فردوسی، جمشید[1] چهارمین پادشاه پیشدادی است که پس از پدرش، تهمورث، به پادشاهی رسید.   وی پس از دویست سال پادشاهی و ساختن آلات جنگی، جامه، طبقات چهارگانه‌ی جامعه (موبدان، جنگاوران، کشاورزان و پیشه‌وران)، خانه و سرپناه و کاخ و ... دستور داد که تخت مرصعی را در جای بلند گذاشتند و تاج جواهرنشان بر سر نهاد. در آن روز جشنی عظیم برپا کردند و آن را روز را « نوروز » نام نهادند. از آن پس، جشن نوروز همزمان با نو شدن سال و تحول در طبیعت بوده است:

همه کردنی‌ها چو آمد به جای
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت
که چون خواستی دیو برداشتی
چو خورشید تابان میان هوا
جهان انجمن شد بر آن تخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند
سر سال نو هرمز فوردین
بزرگان به شتدی بیاراستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار

 

ز جای مِهی برتر آورد پای
چه مایه بدو گوهر اندرنِشاخت
ز هامون به گردون برافراشتی
نشسته برو شاه فرمانروا
شگفتی فرومانده از بخت اوی
مر آن روز را روز نو خواندند
برآسوده از رنج تن، دل ز کین
می و جام و رامشگران خواستند
به ما ماند از آن خسروان یادگار

برخی از روایت‌های تاریخی، آغاز نوروز را به بابلیان نسبت می‌دهد. بر طبق این روایت‌ها، رواج نوروز در ایران به 538 سال قبل از میلاد یعنی زمان حمله کورش به بابل بازمی‌گردد. همچنین در برخی از روایت‌ها، از زرتشت به‌عنوان بنیان‌گذار نوروز نام برده شده اما در اوستا نامی از نوروز ذکر نشده است.

کوروش دوم، بنیان‌گذار هخامنشیان، نوروز را در سال 538 قبل از میلاد، جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامه‌هایی برای ترفیع سربازان، پاکسازی مکان‌های عمومی و منازل شخصی و بخشش محکومان را اجرا می‌نمود. این آیین‌ها در زمان سایر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار می‌شده است. در زمان داریوش یکم، مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار می‌شد  .

 

 

البته در سنگ‌نوشته‌های به‌جا مانده از دوران هخامنشیان، به‌طور مستقیم اشاره‌ای به برگزاری نوروز نشده است اما مطالعات بر روی این سنگ‌نوشته‌ها نشان می‌دهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشن‌های نوروز آشنا بوده‌اند، و هخامنشیان نوروز را با شکوه و عظمت جشن می‌گرفته‌اند. در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته می‌شد. در این دوران، جشن‌های متعددی در طول یک سال برگزار می‌شد که مهم‌ترین آن‌ها نوروز و مهرگان بوده است. برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان چند روز (دست کم شش روز) طول می‌کشید و به دو دوره‌ی نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم می‌شد. نوروز کوچک یا نوروز عامه پنج روز بود و از اول تا پنجم فروردین گرامی داشته می‌شد و روز ششم فروردین (خردادروز)، جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا می‌شد.

با ورود اسلام به ایران هر چند خلفای عرب در آغاز با سیاست­های نژادپرستانه خود تلاش کردند نوروز را به بوته‌ی فراموشی بسپارند اما به سرعت دریافتند که چنین کاری ممکن نیست. خلفای اموی بسیار زودتر از آن چه تصور می­شد و البته به دلایل اقتصادی، نوروز را تجدید کردند تا هدایای نوروزی را به صورت نوعی خراج مضاعف دریافت کنند. آن­ها همچون دوران ساسانی رسم گشودن دفاتر اخذ مالیات‌­ها را به این زمان منتقل کردند. با ورود گسترده‌ی عناصر فرهنگ ایرانی در داخل حوزه‌ی تمدن اسلامی که نخست از طریق عباسیان و سپس از طریق خاندان­های کوچک حاکمان ایرانی انجام گرفت، جشن نوروز به سرعت توانست بار دیگر به عنوان یک محور اسطوره­ای قدرتمند سیاسی که حامل معنای ایرانی بودن باشد تجدید گردد و ترکیبی که میان تعلقات دینی اسلامی و فرهنگ ایرانی پدید آمد، نوروز به جشنی تبدیل شد که درون خود دو عنصر ایرانی-اسلامی را ترکیب نموده و از آن دو، محوری اساسی برای حفظ هویت ملی ساخت که از همین رو این جشن را به یکی از بزرگ­ترین رویدادهای تقویم سالانه کشور و مردم ما مبدل ساخته است.

 

با سپاس

موسی‌الرضا ربانی خواه

 



[1]  . مرکب از جم به معنی پادشاه و شید به معنی نور. بر روی هم به معنی پادشاه روشن.


  
  

 

بیستم مهرماه، روز بزرگ‌داشت انسانی است که پیش از آن‌که مسلمان باشد و یا عارف، و یا شاعر و یا حتی حافظ قرآن، انسانی بود به تمام معنای انسانیت، انسان شاید همین بارزه در وجود اوست که هنوز پس از ششصد و اندی که از وفاتش می‌گذرد نامش در حافظه مردم ایران زمین کهنه نشده و کتابش هنوز از کنار قرآن کنار نرفته و اطمینانی که قلب ایرانیان به گفته و استخاره‌ی او دارند هنوز رنگ نباخته است. سخن از حافظ می‌گویم و‌ گمان می‌کنم آنقدر از حافظ شنیده باشیم که نیازمند‌ آن نباشد که بخواهیم سال و مکان تولد و دوره تاریخی‌ای که حافظ در آن واقع شده بود را دوباره مرور کنیم. هرچند پس از این همه تکرار، هنوز هم چارچوبه دقیقی از بیوگرافی و احوال زندگی حافظ در دست نیست، به همان اندازه که طنین اندیشه‌اش در طی این ششصدساله، در لابه‌لای وزن و موسیقی و ریتم اشعارش گم شده است.

 

حافظ بیش ازآنکه ما خیال می‌کنیم و یا لااقل از شعرهایش برداشت کرده‌ایم انسانی است که نه تنها در زندگی و حیات روزمره غافل نیست بلکه دقیقاً بالعکس، شاید در میان شاعران عارف مسلک- که اتفاقاً همگی متهم به دنیاگریزی و گوشه‌نشینی شده‌اند- کسی به اندازه او نگاه تیز و برنده‌اش بر روی حوادث اجتماعی اطرافش تاثیر نگذاشته باشد. اگر چه او در سراسر عمر خود یکی دوبار به خارج از شیراز سفر نکرد، اما به واقع مفهوم همان بیت خویش شد که:

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است

چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است؟

واین پایبندی به شهر ودیار مانع از درک عمیق او از زمان ومکان نشد .

 اگر شمس‌‌الدین محمد یک آدم دیرباور و کهنه‌رند بود، مطالعه‌ی قرآن از وی فقط یک حافظ می‌ساخت و کارش می‌شد رونویس کردن کتاب خدا و قرائت و حفظ آن، ممکن بود او را در یک خط دیگر بیندازد، نه در آن که حافظ «حافظ ازآن راه رفت و مفلس شد!» اما طبع او نه معمولی بود نه تسلیم‌جوی. از این روی مطالعه‌ی قرآن و تأمل در آن وی را با درد واقعی انسان یا درد تعقل آشنا کرد، تعقل در نفس، در احوال انسان که قرآن مکرر مردم را به آن دعوت کرده است، اندیشه در احوال نفس، اندیشه در مبدأ و معاد جز‌ء طبع و نهاد او بود و قرآن هم او را در خط سیر مناسب افکند؛ خط سیر کلام و عرفان.

اگر زیرکانه و رندانه- همان‌طور که خود حافظ چنین است- نگاه عمیق به اشعار حافظ بیندازیم به اندازه‌ی شاهنامه، در آن حماسه و شکوه موج می‌زند، منتهی نگاهی می‌خواهد که از پوسته گل و بلبل و وزن و ریتم و موسیقی شعر حافظ کمی آن‌طرف‌تر را هم ببیند.

تاخت و تاز حافظ در اکثر غزلیاتش بر مدعیان دین و دینمداران متظاهر که زهد ریایی را دکان کاسبی خود قرارداده‌اند، کمتر کسی است که نفهمیده باشد و آن‌قدر شاهد و مثالش زیاد است که ذکر آن‌ها به درازا می‌کشد. او می‌داند که انسان مرغ باغ ملکوت است و چند روزی در این قفس تن زندانی. همین نگاه به دنیای گذراست که او را از سویی یک جبری محض نشان می‌دهد و از سویی در او چنان اراده‌ای از تبدیل و تحول دنیا پدید می‌آورد که حتی کجروی‌های چرخ گردون را هم برنمی‌تابد و در پی افکندن طرحی نو می‌باشد.

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغراندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به‌ دست

عالمی از نو بباید ساخت و ز نو آدمی

مشهور است که دیوان حافظ را خود او گرد نیاورده و نخستین بار توسط یکی از یاران و شاگردان او به نام محمد گل‌اند‌ام تدوین شده است. منقح‌ترین چاپ دیوان حافظ همان است که علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی منتشر کرده‌اند.

 ترجمه و شرح دیوان حافظ به زبان ترکی و عربی و انگلیسی همین‌طور تأثیر و نفوذ انکار‌ناپذیر اندیشه‌های حافظ در ایجاد دیوان شرقی گوته شاعر بزرگ آلمانی محسوس و مشهود است. ولی این‌ها هیچ کدام وجوه ممتاز حافظ نیستند و آنچه او را قبله‌‌گاه رندان جهان می‌کند و در اوج تقدس و تعالی قرار می‌دهد همان شخصیت معنوی و اراده‌ی فردی بوده که از او مردی کامل و شکست‌‌ناپذیر می‌سازد و گفته‌هایش را چون آیاتی ابدی، روشنی‌بخش دل‌های تاریک و راهنمای گمراهان جهان پرتشویق می‌کند.

باری، حافظ، همان‌طور که اعتقاد ملت ماست، لسان غیب است و بازگوکننده‌ی اخبار غیب، اما بدانیم که ایمان ما به حافظ است که کلام حافظ را وسیله‌ی رهیابی و خیرمندی ما قرار داده است. «انعکاس کلام وحی در دیوان حافظ که گفت: هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم بدین معنا نیست که حافظ به علت ملازمت دائمی با قرآن، گاه و بی‌گاه آیات الهی را در کلام خود آورده و از حکایات قرآنی به تلمیح و کنایه یاد کرده است، بلکه سخن حافظ در جوهر ذات، سنخیت با کلام الهی دارد. سخن حافظ از عالم امن و سلام می‌آید و خود مصداقی از همان پیک نامور است که از دیار دوست رسیده و مردمان را حرز جان و خط امان آورده.» کلام حافظ، آینه‌ای است که هر کس خود را در آن می‌نگرد و این، خاصیت کلام اهل است.

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او درفغان و درغوغاست
ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند

فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

تهیه و تنظیم: موسی الرضا ربانی خواه

کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی


  
  

تاثیر رمضان در تحول روحی شاعران

نکته بسیار مهم و قابل تامل دیگر در خصوص ماه مبارک رمضان، تاثیر غیرقابل انکار این ماه بر شاعران است. چه بسیار اشعاری که در این ایام سروده شده، اما هیچ اشاره مستقیمی به رمضان، روزه، افطار و ... نشده است اما به برکت روحانیت این ماه از حال و هوایی ملکوتی بهره مند است.

غالبا اشعاری که در ماه مبارک رمضان سروده شده است به دعا و نیایش و زمزمه های سحرگاهی تمایل بیشتری دارد و از سوز و گداز و معنویت افزونتری برخوردار است که حکایت از اوضاع و احوال شاعر و آیینه تمام نمای تاریخ سرایش شعر می‌باشد. این قیاس که بر پایه تحول کیفی شاعر استوار است رهگذر مقایسه اشعار بدون تاریخ یک شاعر با اشعار دارای تاریخ شاعران دیگر و نیز با اشعاری که دارای اشاره مستقیم به ماه رمضان است به یقین ما را رهنمون خواهد شد.

در فرهنگ عامه (فولکلوریک) نیز اشعار بسیار فراوان و زیبایی در مورد جلوه های ماه مبارک رمضان وجود دارد که بر سر زبان مردم کوچه و بازار جاری است  . گرچه سراینده این اشعار مشخص نیست و در کمتر کتابی به این مجموعه گرانبها که سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر به ارث رسیده است، برخورد می کنیم، اما همین امر نیز حکایت از مقبولیت سخن موزون و توجه مردم جای جای این سرزمین به فرهنگ عظیم رمضان دارد. ماه مبارکی که آینه تمام نمای رحمت بی منتهای الهی دارد. در ضیافت با شکوه پروردگار عالیمان، به انسان فرصت داده می شود تا از درهای آسمانی که به روی او گشوده شده است وارد شود و مشمول رحمت بی پایان آفریدگار جهانیان واقع گردد.

از دیگر موضوعات مهم این ماه پر فضیلت تولد با برکت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (ع) ، و  شهادت جانسوز مولای متقیان، امام علی(ع  (  ، است که پرداختن به هر یک از این موضوعات خود مقاله‌ای سترگ خواهد بود و در این مجال فرصت پرداختن بدان نیست. امید که بتوانیم در اولین فرصت این دو موضوع را بررسیم و تقدیم دوستداران نماییم.

منابع و مآخذ

قرآن کریم - تهران: انتشارات جاویدان - چاپ سوم 1372

آیینه آفتاب - تالیف: مشفق کاشانی و محمود شاهرخی، تهران: نشر اسوه - چاپ اول 1369

آیینه مهر - تالیف: اکبر بهداروند - تهران: نشر چکامه - چاپ اول 1369

الفتوح - ابن اعثم کوفی - تصحیح: غلامرضا طباطبایی مجد - تهران: انتشارات انقلاب اسلامی - چاپ اول 1372

چهارده ماه شب چهارده - محمدجواد قائمی - تهران: انتشارات کیهان - چاپ اول 1375

دیوان حافظ - تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - تهران: نشر نیلوفر

دیوان حکیم خاقانی شروانی - تهران: انتشارات سنایی

دیوان حکیم سوزنی سمرقندی - تهران: انتشارات امیرکبیر 1339

دیوان شاه نعمت الله ولی - تهران: نشر طلوع - چاپ پنجم 1370

دیوان حکیم ناصر خسرو قبادیانی - تهران: نشر چکامه - چاپ اول 1361

دیوان مسعود سعد سلمان - تهران: انتشارات امیرکبیر

دیوان نزاری قهستانی - تصحیح: دکتر مظاهر مصفا - دکتر محمود رفیعی - تهران: انتشارات علمی

رمضان در فرهنگ مردم - مولف: سیداحمد وکیلیان - تهران: نشر سروش، چاپ اول 1370

شاهنامه فردوسی - حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی - تهران: انتشارات امیرکبیر

فرهنگ فارسی معین - دکتر محمد معین - تهران، انتشارات امیرکبیر - چاپ سیزدهم 1378

کلیات سعدی - تهران: انتشارات اقبال - چاپ اول 1363

گوهر عشق - مولف ضیاءالدین ترابی - تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - چاپ اول 1375

و دیوان سایر شاعرانی که اشعارشان مورد استناد قرار گرفته است   ...

تهیه و تنظیم: موسی الرضا ربانی خواه (کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی)


90/6/4::: 10:50 ص
نظر()
  
  

روزه

حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی:

 همان بر دل هرکسی بوده دوست               نماز شب و روزه آیین اوست

حکیم ناصر خسرو قبادیانی:

 چون روزه ندانی که چه چیزست چه سودست      بیهوده همه روز تو را بودن ناهار

خاقانی شروانی:

چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه                 که مریم عور بود و روح تنها

سعدی شیرازی:

که سلطان از این روزه آیا چه خواست        که افطار او عید طفلان ماست!

خواجه حافظ شیرازی:

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد           که خاک میکده عشق را زیارت کرد

فرخی سیستانی:

به فال نیک تو را ماه روزه روی نمود            تودور باش و چنین روزه صد هزار گذار

مسعود سعد سلمان:

نزد خداوند عرش بادا مقبول             طاعت خیر تو و صیام و قیامت

مولانا جلال الدین محمد مولوی:

نی تو را هر شب مناجات و قیام                      نی تو را در روزه پرهیز و صیام

حکیم اوحدی مراغه ای:

روزه دار و به دیگران بخوران                        نه مخور روز و شب شکم بدران

امیرخسرو دهلوی:

نی کار مرد روزه همت شکستن است                   گر خضر آبش آرد عیش جوان کند

 

 

ادامه دارد ...

تهیه و تنظیم: موسی الرضا ربانی خواه (کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی)


  
  

نیایش سحرگاهان

در معنای سحر آورده اند که وقت آخر شب و زمان پیش از صبح ، برخی شراح نوشته اند که سحر سپیدی است که بالای سیاهی باشد و یا سپیدی که بر سیاهی برآید    .

سحرگاهان ماه مبارک رمضان از آنجا که نقطه آغازی است برای شروع روزی همراه با ستیز با هواهای نفسانی و خودسازی، از اهمیت بسیار والایی برخوردار است. نشستن بر سر سفره سحری که همراه با آداب و تشریفات خاصی است بسیار دل انگیز و روح نواز است. خصوصا این لحظات برای کودکان و نوجوانان بسیار زیبا و خاطره انگیز است و رایحه دلپذیر رحمت بی انتهای ایزدمنان در چنین فضای ملکوتی غیر قابل انکار است. اذان صبح هنگام امساک است و سپس نماز و نیایش به درگاه معبود. در روایات آمده است که این لحظات بهترین اوقات برای مستجاب شدن دعاهای خیر است و درهای آسمان در این اوقات بر روی بندگان صالح و مومن باز می شود و باران رحمت الهی بر زمین نازل می گردد    .

در شعر سخنوران ادبیات فارسی همواره هنگامه پررمز و راز سحرگاهان از جلوه جذاب و دلنشینی بهره گرفته است. فرصتی که فاصله زمین از آسمان به حداقل ممکن می رسد و ملائک برای دیدار صالحان به زمین می شتابند    .

خواجه حافظ شیرازی:

من آن مرغم که هر شام و سحرگاه     ز بام عرش می آید صفیرم

خاقانی شروانی:

هر سحرگاهش دعای صدق ران    پس به سویش عرش فرسایی فرست

سنایی غزنوی:

آنچه یک پیر زن کند به سحر         نکند صد هزار تیر و تبر

سوزنی سمرقندی:

به دعای سحرگهانه تو را         برساند به من خداوندم

شیخ اجل سعدی شیرازی:

به فلک می رود آه سحر از سینه من            تو همی برنکنی دیده ز خواب سحری

 

ادامه دارد ...

تهیه و تنظیم: موسی الرضا ربانی خواه (کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی)


  
  

شب قدر

لیله القدر شبی مهم و سرنوشت ساز است. شب نزول رحمت و برکات الهی و تعیین سرنوشت ابدی انسانهاست. در فضیلت شب قدر آمده که شبی است بهتر از هزار ماه: «لیله القدر خیر من الف شهر». در آیه نخست سوره مبارکه “قدر” نیز تصریح شده که قرآن کریم در شب قدر نازل شده است: «اناانزلناء فی لیله القدر».

در نگاه شاعران سخن‌سنج مسلمان که میراث‌داران و پاسداران حریم فرهنگ و معارف عالیه اسلامی هستند، حکایت شب قدر حکایتی بس شگفت و تفکر برانگیز است  .  حکایتی که با زبان عرفان و تعابیر رمزگونه، مخاطب را به این شب بزرگ و اسرارآمیز رهنمون می شود. این اشعار که براساس آیات، احادیث و روایات سروده شده است همچون بارقه های آسمانی بر دل و جان شیفتگان می‌تابد و ظلمت درون را به انوار الهی روشن می سازد  :

حکیم رودکی سمرقندی:

شب عاشقی لیله القدر است               چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب

منوچهری دامغانی:                         

با رنگ و نگار جنت العدنی                  با نور و ضیاء لیله القدری

شیخ اجل سعدی شیرازی:

تو را قدر اگر کس نداند چه غم             شب قدر را می‌ندانند هم

خواجه حافظ شیرازی:               

شب قدر است و طی شد نامه هجر        سلام فیه حتی مطلع الفجر      

شاه نعمت الله ولی:                      

شب قدری به عارفان بنمود                 این معانی از آن بیان بگذشت

افطار

افطار در لغت به معنای روزه گشودن است. لحظه شیرین افطار کردن که همراه با آداب و ذکر و مناجات است و آدمی خرسند از مبارزه با دیو نفس، در کلام سخنوران ادب پارسی نیز از منزلت خاصی برخوردار است. تا بدانجا که در برخی سروده‌ها از آن در قالب تغزل یاد شده است و شاعر در توصیف زیباترین لحظات زندگی از این مفهوم استفاده نموده است.

کلیم کاشانی:

خمار باده در چشمم سیه کرده است عالم را             بیا ساقی که وقت شام باید روزه وا کردن

خاقانی شروانی:

اشک چشمم در دهان افتد گه افطار از آنگ             جز که آب گرم پستی نگذرد از نای من

شیخ اجل سعدی شیرازی:

بگفت ای فلان ترک آزار کن                         یک امشب به نزد من افطار کن

ادامه دارد ...

تهیه و تنظیم: موسی الرضا ربانی خواه (کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی) 


  
  

در «غیاث اللغات» در توصیف ماه مبارک رمضان آمده است: ماه نهم از ماههای قمری بین شعبان و شوال. و رمضان سنگ گرم است و از سنگ گرم پای روندگان می سوزد و شاید که به وقت وضع این اسم ماه صیام در شدت گرما باشد و یا مأخوذ است از «رمض» که به معنی سوختن است چون ماه صیام گناهان را می سوزد معنی رمض سوخته شدن پا از گرمی زمین چون ماه صیام موجب سوختگی و تکلیف نفس است.

 ماه رمضان که به “شهر الله” نیز معروف است، تنها ماهی است که نام آن در قرآن کریم ذکر شده است و از این جهت از فضیلتی بس والا برخوردار است: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» (بقره/ 182). نزول قرآن مجید در این ماه و شب لیله القدر و ماه روزه داری و سلوک روحی مسلمانان و ... از دیگر ویژگیهای ارزنده این ماه مبارک است.

در این مجال از زاویه‌ی آینه‌ی زلال ادبیات پارسی به این ماه مبارک خواهیم نگریست که جهانی دیگر است و از حلاوتی دیگر برخوردار و آیینه‌ی تمام‌نمای عالی‌ترین جلوه های فرهنگ و معارف اسلامی است. از آنجا که در گستره‌ی ادب پارسی از ماه مبارک رمضان سخن بسیار گفته شده است، پس به اجمال از هر شاعران برجسته به بیتی در مضمونی اکتفا خواهیم کرد.

رمضان (ماه صیام)

شاه نعمت الله ولی:

رمضان آمد و روان بگذشت          بود ماهی به یک زمان بگذشت

فرخی سیستانی:

به فال نیک تو را ماه روزه روی نمود           تودور باش و چنین روزه صد هزار گذار

حکیم خاقانی شروانی:

جاهش زدهر چون مه عید از صف نجوم           ذاتش ز خلق چون شب قدر از مه صیام

سوزنی سمرقندی:

گر در مه صیام شود خوانده این مدیح                بر تو بخیر باد مدیح و مه صیام

نزاری قهستانی:

خجسته باد و مبارک قدوم ماه صیام             بر اولیا و احبای شهریار انام

شیخ اجل سعدی شیرازی:

کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی         نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند

ادامه دارد ...

تهیه و تنظیم: موسی الرضا ربانی خواه (کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی)