ای چشام ای زادگاه مردها آفتابی در شب دلسردها
مسجدت دل را منور میکند خانهی دل را معطر میکند
از شهیدانت خجالت می کشم شرم از رنگ اصالت می کشم
شانزده یاس به خون رنگین شده دینشان بر دوش ما سنگین شده
مردمت سختی کشیده بردبار شاعر و دهقان و هم آموزگار
شادی و غمها به هم آمیخته مردمی زحمت کش و فرهیخته
مهرشان همرنگ پیشانی شده مردمی دیندار و ربانی شده
ای خدا شهر مرا دل شاد کن این صدای خسته را فریاد کن
تقدیمی از: حجت چشمی عمو اسماعیل