بیستم مهرماه، روز بزرگداشت انسانی است که پیش از آنکه مسلمان باشد و یا عارف، و یا شاعر و یا حتی حافظ قرآن، انسانی بود به تمام معنای انسانیت، انسان شاید همین بارزه در وجود اوست که هنوز پس از ششصد و اندی که از وفاتش میگذرد نامش در حافظه مردم ایران زمین کهنه نشده و کتابش هنوز از کنار قرآن کنار نرفته و اطمینانی که قلب ایرانیان به گفته و استخارهی او دارند هنوز رنگ نباخته است. سخن از حافظ میگویم و گمان میکنم آنقدر از حافظ شنیده باشیم که نیازمند آن نباشد که بخواهیم سال و مکان تولد و دوره تاریخیای که حافظ در آن واقع شده بود را دوباره مرور کنیم. هرچند پس از این همه تکرار، هنوز هم چارچوبه دقیقی از بیوگرافی و احوال زندگی حافظ در دست نیست، به همان اندازه که طنین اندیشهاش در طی این ششصدساله، در لابهلای وزن و موسیقی و ریتم اشعارش گم شده است.
حافظ بیش ازآنکه ما خیال میکنیم و یا لااقل از شعرهایش برداشت کردهایم انسانی است که نه تنها در زندگی و حیات روزمره غافل نیست بلکه دقیقاً بالعکس، شاید در میان شاعران عارف مسلک- که اتفاقاً همگی متهم به دنیاگریزی و گوشهنشینی شدهاند- کسی به اندازه او نگاه تیز و برندهاش بر روی حوادث اجتماعی اطرافش تاثیر نگذاشته باشد. اگر چه او در سراسر عمر خود یکی دوبار به خارج از شیراز سفر نکرد، اما به واقع مفهوم همان بیت خویش شد که:
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است؟
واین پایبندی به شهر ودیار مانع از درک عمیق او از زمان ومکان نشد .
اگر شمسالدین محمد یک آدم دیرباور و کهنهرند بود، مطالعهی قرآن از وی فقط یک حافظ میساخت و کارش میشد رونویس کردن کتاب خدا و قرائت و حفظ آن، ممکن بود او را در یک خط دیگر بیندازد، نه در آن که حافظ «حافظ ازآن راه رفت و مفلس شد!» اما طبع او نه معمولی بود نه تسلیمجوی. از این روی مطالعهی قرآن و تأمل در آن وی را با درد واقعی انسان یا درد تعقل آشنا کرد، تعقل در نفس، در احوال انسان که قرآن مکرر مردم را به آن دعوت کرده است، اندیشه در احوال نفس، اندیشه در مبدأ و معاد جزء طبع و نهاد او بود و قرآن هم او را در خط سیر مناسب افکند؛ خط سیر کلام و عرفان.
اگر زیرکانه و رندانه- همانطور که خود حافظ چنین است- نگاه عمیق به اشعار حافظ بیندازیم به اندازهی شاهنامه، در آن حماسه و شکوه موج میزند، منتهی نگاهی میخواهد که از پوسته گل و بلبل و وزن و ریتم و موسیقی شعر حافظ کمی آنطرفتر را هم ببیند.
تاخت و تاز حافظ در اکثر غزلیاتش بر مدعیان دین و دینمداران متظاهر که زهد ریایی را دکان کاسبی خود قراردادهاند، کمتر کسی است که نفهمیده باشد و آنقدر شاهد و مثالش زیاد است که ذکر آنها به درازا میکشد. او میداند که انسان مرغ باغ ملکوت است و چند روزی در این قفس تن زندانی. همین نگاه به دنیای گذراست که او را از سویی یک جبری محض نشان میدهد و از سویی در او چنان ارادهای از تبدیل و تحول دنیا پدید میآورد که حتی کجرویهای چرخ گردون را هم برنمیتابد و در پی افکندن طرحی نو میباشد.
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغراندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی از نو بباید ساخت و ز نو آدمی
مشهور است که دیوان حافظ را خود او گرد نیاورده و نخستین بار توسط یکی از یاران و شاگردان او به نام محمد گلاندام تدوین شده است. منقحترین چاپ دیوان حافظ همان است که علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی منتشر کردهاند.
ترجمه و شرح دیوان حافظ به زبان ترکی و عربی و انگلیسی همینطور تأثیر و نفوذ انکارناپذیر اندیشههای حافظ در ایجاد دیوان شرقی گوته شاعر بزرگ آلمانی محسوس و مشهود است. ولی اینها هیچ کدام وجوه ممتاز حافظ نیستند و آنچه او را قبلهگاه رندان جهان میکند و در اوج تقدس و تعالی قرار میدهد همان شخصیت معنوی و ارادهی فردی بوده که از او مردی کامل و شکستناپذیر میسازد و گفتههایش را چون آیاتی ابدی، روشنیبخش دلهای تاریک و راهنمای گمراهان جهان پرتشویق میکند.
باری، حافظ، همانطور که اعتقاد ملت ماست، لسان غیب است و بازگوکنندهی اخبار غیب، اما بدانیم که ایمان ما به حافظ است که کلام حافظ را وسیلهی رهیابی و خیرمندی ما قرار داده است. «انعکاس کلام وحی در دیوان حافظ که گفت: هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم بدین معنا نیست که حافظ به علت ملازمت دائمی با قرآن، گاه و بیگاه آیات الهی را در کلام خود آورده و از حکایات قرآنی به تلمیح و کنایه یاد کرده است، بلکه سخن حافظ در جوهر ذات، سنخیت با کلام الهی دارد. سخن حافظ از عالم امن و سلام میآید و خود مصداقی از همان پیک نامور است که از دیار دوست رسیده و مردمان را حرز جان و خط امان آورده.» کلام حافظ، آینهای است که هر کس خود را در آن مینگرد و این، خاصیت کلام اهل است.
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او درفغان و درغوغاست
ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
تهیه و تنظیم: موسی الرضا ربانی خواه
کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی