سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزى را با دادن صدقه فرود آرید . [نهج البلاغه]
لوگوی وب سایت
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

مهمانان امروز :399
مهمانان دیروز :133
کل مهمانان :286046
تعداد کل یاداشته ها : 212
103/9/3
8:8 ص
امکانات وب سایت

چت آنلاین



نیت کنید و اشاره فرمایید


دریافت کد ساعت

..
مشخصات مدیر وب سایت
 
مهدی ربانی خواه[35]
چشام، روستایی است ایستاده بر کرانه کویر سبزوار از توابع بخش داورزن و یکی از چهار روستای بزرگ این بخش دیرینه. با پیشینه‏ای از فرهنگ، ادب و دانش؛ و آمیزه ای از دانایی، دینداری و دردمندی؛ مردمی خونگرم و بافرهنگ و محیطی مصفا و سرسبز. وجود رشته قناتها و باغهای میوه و کشتزارهای سرسبز، کویر را از صورت جغرافیای آن زدوده و ترنم زندگی و شور و سرزندگی را برای مردم به ارمغان آورده است. باشد که پاسش داریم و تداومش بخشیم.

طرح در دست اجرا - کلیک کنین
لوگوی دوستان
 

وصیت نامه پاسدار شهید حسن چشمی     تاریخ شهادت: 16/12/1366     محل  شهادت: سقز

با درود و سلام بی‌پایان به منجی عالم بشریت و نا‍‍ئب بر حقش امام خمینی، اکنون که این نامه را می‌نویسم احساس عجیبی دارم که نشئت گرفته از ایمان و اعتقاد قلبی‌ام به پروردگار.

همه چیز برایم معنی خاصی دارد، تجدید وضو ساخته‌ام، از پروردگار می‌خواهم این بنده حقیر و ذلیلش را که اتکایش فقط با اوست مورد لطف و مرحمت قرار دهد و از گناهانم بگذرد. خدایا تو گفتی " ان تنصرالله ینصرکم و ... " دین مرا یاری کنید تا شما را یاری کنم. من صرفا به دین جا، این محیط معنوی و باصفای جبهه آمده‌ام و از درگاهت طلب آمرزش و عفو دارم و امید دارم بنده حقیر خود را در ردیف خاص بندگانت قرار دهی. به پدر و مادرم نیز سلام گرمی از سرزمین خونین کردستان عرض می‌کنم، خدا را شکر کنید که توفیق بزرگی نصیبتان گردیده و من نیز شکرگذارم که زحمات شما را قدردانی می‌کنم. پدر و مادر عزیزم با زحمات بی‌وقفه شما بود که من چنین لیاقتی یافتم تا بتوانم سربازی از لشکر صاحب‌الزمان(عج) باشم. پس شما دین خود را خوب ادا کرده‌اید و امانتی که خداوند داده بود به پیشگاه مقدسش تقدیم نمودید. پدر و مادر عزیز که فرصت نداشتم تا خدمتگزار شما باشم و زحماتی که در حق من کشیدید جبران نمایم. این را بدانید که پروردگار ذوالجلال خود چنان صبر و اجری به شما عزیزان بدهد که راضی و خشنود شوید.

اما تو ای همسرم این را بدان که به همسران شهدا پیوستی و این امتیاز و شرافت را پیدا نمودی که با خانواده‌ی معظم شهدا، همنشین شوی ولی تو تنها نیستی که امانت‌دار خود را فدا کردی، هزاران نفر از زنان عزیزان خود را فدا کردند، در هنگام فراغت یادی از حضرت زینب(ع) نما که چگونه رسالتش را در قبال شهدای کربلا به اتمام رساند. شما سرافراز باشید که شکست واقعی از آن دشمنان است.

در آخر از همگی می خواهم که این بنده‌ی حقیر را هلال نمایید و برایم دعا کنید. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

 نازم به حسن زین همه اخلاص خداداد / یادش همه دم در دل یاران

چند روزه‌ی عمر گذرا را چه نکو زیست  / در دامن مادر گه حسن را چه نگو زاد

این چند صباحی که به دنیای عدم بود   /  جز خاطره‌ی خوش به بر جامعه ننهاد

دل ریش شدند مادر و خواهر زفراغش  /  عمری پدرش زین غم جان کاه بیفتاد

احسن به حسن بود به گفتار و به کردار /   غمخوار برادر بود و از پای نیفتاد

سرباز وطن بود به پاس وطن خویش   / اندر ره دین هدیه به جانان سر و جان داد

اندر دم نوشیدن آن شهد شهادت    /    گفتا: سر و جانم به فدای وطنم باد

 خاطره ای از پاسدار شهید قبل از شهادت از زبان برادر بزرگوارشان(حسین چشمی)

یک روز مانده به شهادتش با چند تن از همرزمانش برای اصلاح سر و صورت و نیز برای خرید حنا و شیرینی به شهر سقز می‌روند. در برگشت به پادگان  فرمانده پادگان از او می‌پرسد داستان این خریدها چیست؟ ایشان در جواب فرمانده می‌گوید امشب می‌خواهم جشن بگیرم چون قرار است فردا به شهادت برسم.

دست و پای خود را حنا می‌گیرد و همرزمانش را شیرینی می‌دهد و فردای آن روز بر اثر حمله هوایی که صورت می‌گیرد سخت زخمی می‌شود و با جراحاتی که در بدن دارد درون آمبولانس می‌نشیند به او می‌گویند که این آمبولانس مخصوص شهداست و شما را باید در آمبولانس مجروحین قرار دهیم. ولی ایشان نمی‌پذیریند و با اصرار می‌گوید که  من امروز به شهادت می‌رسم و مرا با شهدا ببرید. بالاخره ایشان سوار بر آمبولانش شهدا تا  پشت خط می‌آید و در بیمارستان صحرایی بستری می‌شود. با حمله هوایی دشمن به بیمارستان ایشان با زخم هایی که در سر و پهلویشان ایجاد می‌شود به درجه‌ی رفیع شهادت که آرزوی دیرینشان است نایل می‌شوند. 

شهید

شهید

شهید

شهید

عزا

تشکر و قدردانی از خانواده شهید گرانقدر که این اسناد را در اختیار ما قرار دادند.

 


90/7/14::: 6:22 ع
نظر()