به یاد : مرحومه عفت رضایی
بار دیگر دست تقدیر از جفا / برد نیکوتر گلی از نزد ما
دیده انگار از فراغش آبشار / سینه از درد خزانش شوره زار
دشت را گویی خزانی در گرفت / آن زمان کو چون قناری پر گرفت
باغ گل افسرده از هجران او / شاپرک ها جمله سرگردان او
دود آه شاپرک از روی فرش / رفت بالا از زمین تا بام عرش
قدسیان خوش آتشی افروختند / بوستان عشق ما را سوختند
آتش این عشق دامنگیر شد / آخر این بیگانه عالمگیر شد
آتشش در جمع ما چون در گرفت / دامن از زیبای بزم ما گرفت
سایبان جمع بد ویرانه شد / بزم با شادی همه بیگانه شد
شاپرک زین پس چو من دلگیر شد / گریه های غنچه عالمگیر شد
ناله اش تا اسمان ها پر کشید / سیل اشکش تا اقاقی ها رسید
در فراغ رقتنش بد سوختیم / چشم بر هجران تلخش دوختیم
سراینده :حسین بروغنی